۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

تولد اسکندر مقدونی با استقبال فراوان از نهار مواجه شد

امروز رفته بودم تا هشتپر که زنه موقع برگشت زنگ زد گفت امروز تولد رییس شرکتمونه، بیا میخواد بهمون نهار بده. هرچیم ازش پرسیدم که مطمئنی منم دعوتم،گفت آره،که البته بعدا خود رییس  شرکتشون گفت قبل از اینکه من دعوتت کنم خانومت  بهت زنگ زده بود، یعنی درسته دعوت شدم اما با دعوت نرفتم! بگذریم. وقتی خودم و رسوندم رستوران فکر کردم نهایت پنج شش نفر دعوتیم، که دیدم هرکی از اونجا رد میشه داره میاد تولد رئیس شرکت زنه. خلاصه رفتیم و اونجا من یکی از دوستای اهل تقوامو دیدم، این رئیس شرکت زنه هم نصفه حقوقشو ار بی بی سی و صدا آمریکا میگیره. شروع کرد به متلک پروندن به من، منم که اومده بودم نهار بخورم نه میزه گرد سیاسی هرچی گفت ، گفتم بله حق با شماست ...
خلاصه نهار پلوکباب سلطانی رو زدم وقتی داشتم با زیتون پرورده ، مغز گردو مزه دهنمو عوض میکردم زدم به برجک رئیس شرکت خانوم ، هر دو تا تیر یه خمپاره هم ول میدادم، خلاصه کار به جایی رسید که از فرط هرس داشت با قاشق دندونه های چنگالش و خم میکرد، زنه هم هی میزد بهم که مثلا تموم کن دیگه. منم که میشناسین، بد لج...
الانم اومدیم نهار خونه دیدیم مامانم نهار منتظرمونه... داریم شکنجه وار بشقاب نهار و کثیف میکنیم تا بخاطر دو نهار در یک روز مکافات نشیم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر