۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

خود شیرینی به صورت ناخودآگاه....

دیروز تولد رییسمون بود.. صبح کلی برنامه ریزی کردیم که چه جوری سورپرایزش کنیم... و قرار شد وقتی هم که اومد شرکت کسی چیزی نگه همه خیلی عادی بر خورد کنن... خلاصه گذشت تا ساعت 11 اینا بود که سر وکلش پیدا شد قبل از اینکه بیاد تو من داد زدم که همه بشنون که الان چیزی نمیگیم دیگه؟!!!! هنوز حرف من تموم نشده بود اومد تو... همکارم از جاش به صورت کامل بلند شد و با کلی عشوه و ناز گفت تولدتون مبارک .... چقدر خوشتیپ شدین امروز... اینقدر قیافه من جالب بود که رییسمون خنده اش گرفت رفت تو اتاقش.... خود خانم همکار هم با خجالت تمام فقط می خندید و میگفت واقعا نمی دونم چرا این کار رو کردم...؟

پ.ن : آخه بیچاره اصلا آدم پاچه خواری هم نیست بگیم واسه خودشیرینی این کار رو کرد.

۴ نظر:

  1. عزیزم مثل همون حرکت خودت تو حیاط (یادته که؟؟؟):دی

    پاسخحذف
  2. من و تو اینجا من و تو اونجا من و تو همه جا :)))))

    پاسخحذف