۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

مرور اتفاقات این چند روز تقدیمی به شوهره

من تمام اتفاقات این تعطیلات رو گذاشتم شوهره بنویسه چون بعضی وقتا دوست دارم از زبون اون بشنوم.... حالا که ننوشته خودم می نویسم :
خرید
چهار شنبه رو خونه شوهره اینا بودیم...غروب هم با صدرا (که با گرفتن قاتل پرهام دوباره دپرس شده ) مشغول خرید بودیم و شوهره که از گشتن تو خیابون به بهانه خرید بدش میاد پا به پا با ما اومد ... و کلی همکاری هم کرد !!! بعدش هم با داداشه اینا رفتیم واسه میثم کادو بخریم...اینقدر در مورد سلیقه میثم وخودش تو مغازه ها گفتیم که فکر کنم دیگه همشون بشناسنش...آخرش هم نخریدیم بعد از شام هم میثم وعلی و جابر اومدن خونه ما دور هم باشیم... اینقدر شوهره سلیقه میثم رو خیلی خاص و عجیب غریب توصیف کرده بود که زن داداشه تا میثم دید پرسید الان این چیزی که پوشیدی خیلی قشنگه؟!!!
تولد میثم
5شنبه : غروب رفتیم تولد میثم .... شوهره عزیزم هم با این که از صبح تا ساعت 6 سر کاربود ولی اونجا به مثابه یک گوله انرژی بود...این قدر کارای زشت ولی خنده کار کرد که واقعا در توان من نیست بنویسم .. اگه دوست دارین از خودش بخواین براتون تعریف کنه..(مخصوصا قسمت بطری بازی )
ولازم همینجا از میثم عزیز به خاطر پذیرایی عالی و مهمونی خوبش تشکر کنم....
دانشمند کوچولو
جمعه:ناهار خونه شوهره اینا بودیم بعد از ناهار تند تند همه رو خبر کرده که دانشمند کوچولو می خواد آزمایش علمی انجام بده آزمایش هم از این قرار بود که توسط موبایل فویل رو آتیش بزنیم... همه کار رو انجام دادیم نشد... این وسط هم هی مادر شوهره می گفت که الکی الکل سفید رو تموم کردین... بچه ها هم نقشه ریختن که مادر شوهره رو بفرستن تو انباری بعد با فندک فویل رو آتیش بزنن... وای مادر شوهره بر گشت حالا با تعجب می گه حالا ببینین این موبایل با جون آدمیزاد چی کار میکنه؟!!!
(نگران نباشین آخرش من به مادر شوهره گفتم که بچه ها اذیتش کردن... ولی بچه ها فکر می کردند من پاچه خواری کردم ولی دلیل اصلیش این بود که بتونیم از اون به بعد با موبایل صحبت کنیم....!!!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر