۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

یک بام و دو هوا

دیشب با دوستامون شام رفتیم یکی از رستوران ایتالیایی هایی که من دوست ندارم...ولی شوهره و پوریا عاشقشن.... یعنی بقیه مون فقط به خاطر فردین بازی رفتیم(چون پوریا پیشنهاد کرده بود)در حدی که من فقط سالاد خوردم.. ولی آخرش به این نتیجه رسیدیم که من بهترین کارو کردم....آخه پیتزاهاش خیلی بد مزه بود پاستا هم که من اصلا دوست ندارم..میلاد اولین بار بود میومد اینجا... منو رو که دید اون اسما رو عجیب غریب می خوند... بعد یه اسم عجیب غریب ایتالیایی می گفت که مثلا گارسون رو صدا کنه... وخیلی تصادفی همون موقع گارسون هم میومد...بلاخره غذا رو سفارش دادند سه نفری که واسه هر کدومشون 1 پیتزا کم بود 3تایی 2 تا پیتزا سفارش دادند اونم اینقدر بد مزه بود که هی به هم تعارف می کردند... پیتزا رو که به زور خوردند شاهین اومد باواریا سیب که سفارش داده بود بخوره یه قلپ خورد با خوشحالی گفت خدا رو شکر این خوشمزست... همشم نگران بود چرا به مامانش گفته شام نمیاد خونه براش شام نزارن...!!! میثم هم که هی سعی میکرد باهمون پیتزا به خودش خوش بگزرونه... حالا اون ور ماجرا شوهره و پوریا با لذت فراوان داشتن پاستا هاشون رو می خوردن و هی تعارف می کردن .تازه با هم share هم می کردند... انگار نه انگار که ما ها این ور داریم از بدمزه گی غذا وگشنگی تو دلمون به زمین و زمان بد وبیراه میگیم!!!

۳ نظر:

  1. بله دیگه
    تنها تنها شام میرین می خورین دوس دارین خوشم بگذره؟
    من که عاشق بیژنم
    زنه جان این بار تنها تنها رفتین بیژن یا پاستا بخور یا اگه پیتزا دوس داشتی یه زنگ بهم بزن منو رو بخون برام بگم کدوم پیتزاشو انتخاب کن:ی

    پ.ن: اسماش سخته خوب یادم نمی مونه که باید منو رو ببینم جاشو حفظم :ی

    پاسخحذف
  2. تنها تنها که نرفتیم من وشوهره با شاهین، میثم، میلاد و پوریا رفتیم...:ی

    پاسخحذف
  3. راستی تو از کجا فهمیدی من بیژن رو میگم هی من نخواستم اسم بگم تبلیغ بد نشه... تو اومد فرتی نوشتی بیژن...:ی

    پاسخحذف