۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

اولی و چهارمی!

دیشب علی و میثم و زنه داشتن یه کامیون حرف خاله زنکی وسط قلیون سرا معامله میکردن ، و میثم داشت این وسط حرف های خاله زنکی رو تجزیه تحلیل می کرد تا زندگی خاله زنکی خودش رو به یه خاله زنک مثله خودش پیوست کنه. تیتر حرف ها:
  • دختر ها من رو دوست دارن؟
  • کله بی مو یا کم مو؟
  • دختر های دانشگاه.
  • من دوست دختر میخوام در 21 روز و ...
همین وسطا بود که علی داشت بالای منبر نطق می کرد ; گفت به نظر من اگه اون کسی که دوستش داری دوستت نداره چهار تا دلیل بیشتر نمی تونه داشته باشه: بعد گفت اول اینکه... دوم اینکه... سوم اینکه و سر آخرم... . خلاصه وقتی حرفش تموم شد و همه با دقت داشتن علی رو نگاه می کردن میثم گفت من مشکلم همون اولی و چارمی ی. یه هو علی قرمز شد گفت :"اولی و چهارمی حالا چی بود؟"- آقا حالا علی هرچی زور میزنه یادش نمیاد اولی و چهارمی چی بود! شما فکر کنید بعدا اینا میخوان بشینن دور هم واسه زندگیشون تصمیم بگیرن!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر