۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

شیرین اما شور

الان چند بار این خط رو نوشتم و پاک کردم. این چند وقت از بس سرم شلوغه کارای روزانه خودم رو نمی تونم برنامه ریزی کنم چه برسه به پست دادن. الان ساعت 9:5 صبحه و من 9:15 جلسه دارم و این وسط خیلی سریع سایت رو باز کردم میخوام پست بدم. هر چقدر زور میزنم هیچی یادم نمیاد. یه عالمه اتفاق توپ این چند وقته افتاده اما نمی تونم محاسبه کتم تو این زمان محدود اول از کدوم بگم... آهان... آهان...

بگو قهری یا آشتی
چند شب پیشا کاوه بهم زنگ میزنه اما چون من حواسم پرت بود درست متوجه نشدم چی میگه. تلفن رو قطع کردم زنه پرسید چی گفت؟ گفتم دقیقا متوجه نشدم چی گفت حواسم پرت بود اما انگار رشته ، یه قرار بزاریم همدیگه رو ببینیم. بعد از چند روز تو همین تراکم کاری فوق العاده وسط یه جلسه کاوه زنگ زد گفت :"مرده بین من و تو چیزی پیش اومده مگه؟" گفتم (با صدای یواش تو جلسه)"منظورت چیه؟" گفت:"اگه قهری به ما هم بگو ما بدونیم؟" گفتم:"من غلط بکنم، چی شده؟" گفت:"تو الان دو ساله به خانوم من اصرار میکنی از کرمانشاه بیاد رشت تا مهمون شما باشه و ازش پذیرایی کنی حالا بعد مدت ها پاشده اومده ، قبلش که گفتم تو گفتی چشم. بعدم اومد به تو زنگ زدم گفتی چشم حالا دو روزه تلفن من رو جواب نمیدی و خانوم من هم متعجب از کار تو الان سوار اتوبوس شد و پرسید :"بین تو و فلانی مشکلی پیش اومده مگه؟" منم از تو الان میپرسم:"بین من و تو چیزی پیش اومده؟؟؟
اوه اوه جلسم دیر شد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر