۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

هد هد هدا

برادر خانومه عزیز تر از جانم دو روز بود پاش درد می کرد و میرفت دکتر ،  اون تمام این مدت دو روز رو داشت پاشو بهم نشون میداد که کجاش عفونت کرده و من یه جای دیگشو نگاه می کردم و میگفتم که این که یه زخم ساده است! نه واسه شوخی ها، جدی جدی اشتباه میکردم. وقتی رفتیم دکتر عمل کنه دیدم دکتر داره یه جا دیگه پاشو عمل میکنه از تعجب داشتم شاخ در میاوردم که من دیگه چقدر گیجم!

خلاصه وقتی کار تموم شد رفتیم پرستار دوباره وقت بده که اشتباهی فامیلی یه نفر دیگه که "هد هدی" بود رو خوند و برادر خانومم هم با تعجب گفت:"قد قدی!" نه خانوم "قد قدی چیه" حالا هرچی زنه اصرار میکنه که هد هدی برادر خانومم میگه قد قدی، زنه فهمید اشتباه کرده عذر خواهی کرد، اما کار واسه برادر خانومم تموم نشده بود. مگه ول میکرد! اونقدر گقت قد قدی تا زنه نزدیک بود به غلط کردن بیوفته...

راستی شایان ذکر الان علی اینجا واستاده داره پست رو هین نوشتن میخونه، همینجا یاد آوری میکنم علی خیلی بیجنبست چون دیشب (الان زد تو سرم) مشت زدم زیر چشش کبود شد آقا ناراحت شد چند دقیقه باهام حرف نزد. گفتم که شما هم بدونین این بی جنبست باهاش شوخی نکنین. (تاکید میکنه شوخی فیزیکی دوست نداره، ولی اهل شوخیه) چرت میگه، بی جنبست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر