۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

سورپرایز پارتی

دیروز تولد علی بود.. صبح بهش زنگ زدم تبریک گفتم..وازش پرسیدم شب میریم بیرون واسه تولدت دیگه؟ اونم خیلی مظلومانه گفت نه ؟پرسیدم چرا ؟گفت آخه حقوقم مو نداند... گفتم یعنی هیچی؟ گفت حقوق ماه قبل رو هم ندادند... این رو گفت و قول داد که به زودی زود میبرتمون بیرون...... خلاصه ما هم بی خیال تولد شدیم... تا اینکه عصری میثم زنگ زد که مامان وبابای علی می خوان سورپرایزش کنن..شب براش تو پیتزا امیر تولد بگیرن.. ساعت 9:30 هم میز رزرو کرده بودن ولی چون میز تعدادش زیاد بود یه تعداداشو داده بودن به مشتری اوناهم با خیال راحت نشسته بودن قصد بلند شدن رو نداشتن... از اون ور هم جابر با علی بیرون در حال دور دور بودن وعلی اصرار داشت برن یه چیزی بخورن دوتایی.. خلاصه با تلاش های زیاد میثم و مامان علی طبقه دوم برامون میز خالی کردند... و ما دوباره یک عده آدم گنده(همین قدر بگم که وکیل واستاد دانشگاه بودند بینمون مهندساشم که خودمون بودیم ) نشسته بودیم دور میز کیک هم روشن منتظر بودیم جابر علی رو بیاره... فکر کنید علی اومد ما ها هم دست جیغ به صورت خفیف ...مراسم بر گزار شد... موقع کادو ها شد... یه پولی از علی دسته من مونده بود فکر کن.. اون پول رو همراه کادو دادم بهش بیچاره مامان علی شرمنده شده بود هر چه قدر هم علی می گفت نه این پول خودمه من میزدم زیرش که نه این جزء کادو....... بعد از اون ور هم رفتیم شب های با تو کیک و چایی خوردیم..اون وسط هم شوهره و بابا علی هم که فقط با هم شوخی های ناجور می کردند.... شوهر خاله علی هم که تازه ازدواج کردند(همون عروسی که شوهره سوتی داده بود) عاشق قیلون بود خیلی هم پر دود قیلون میکشید بعد یکی از شوخی های شوهره و بابای علی شوهره به بابای علی می گه آخه به باجناقت رحم کن بعد از هر شوخی ناجوری که می کنی ... اون کل صورتش پر دود میشه....
پ:ن : بابای علی و شوهره خیلی باشخصیتن ولی بهم که می رسن شوخی ناجور کردنشون گل میکنه... در ضمن حرفای زشت هم نمیزننا ... باید به حرفاشون دقت کنی تا منظورشونو بفهمی.... همش در مورد باغ و گل وگلستان صحبت میکنند...:ی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر