۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

خبرررر دار.

فردا بعد از یک ماه فراق توفیق وصال یار فراهم آمده (فردا صبح می اید) و مادر زن و پدر زن عظیم شان مردمک چشمم را به قدوم مبارک مزين می نمایند (فردا صبح). لذا بر خود لازم دیدم اندر احوالات این یک ماه که گذشت تورقی نموده و به قلم مقصورم ، لحظاتی منظور نمایم تا شاید از خاطر نرود نبود آن دو پرستوی سفید آزادی که زین پس بودنشان غنیمت شمرم.

اول از همه نهار که هرچه خواهر زن گرام کوشید تا مرا مسموم نماید و از بیخ و بن برکند ، اصرارش را به انکارم مسکوت داشتم.
دوم از همه خواب، که برادر زن گرام کوشید و هرچه کوشیدم از پسش بر نیامدم. در 31 روزی که گذشت جمعا 31 ساعت هم نخوابیدم.
سوم از همه مال، که دنگ ، دنگ ، بابت نفس هم دنگ دادیم.
چهارم از همه کار، که از این پس پدر زنم را "ژان وال ژان" می نامم. خدا بیامرزد پدر تناردیه ها را.
پنجم از همه، عشق، که کاسه کاسه از گلویم دریغ شد (این یکی جملش قشنگ بود واسش مصداقی پیدا نکردم).

و در نهایت... مادرررررر زن و پدررررر زن همایونی وارررررد می شوند. خبرررر دار.

پ.ن: اشخاصی که نام بردم + زنه سنگ تموم گذاشتن. مخصوصا خواهر زنه و زن برادر زنه که وقت و بی وقت به شکم کارد خورده من سرویس دهی می کردن، دیدم اونجوری بنویسم پاچه خواری میشه اینجوری نوشتم که بی چشم و رو گیری بشه حالشو ببرین.

۲ نظر:

  1. چشمتون روشن !! صبر را پیشه ی راهتان سازید و ناجوانمردانه به سوغاتیها حمله ور نشوییید:))))

    بابای منم 2شب پیش اومدن.:)

    پاسخحذف
  2. مرسي گلم...چشماي شما هم روشن..
    شانس نداريم كه چمدون مامان اينا يك يا دو هفته ديگه مياد.....

    پاسخحذف