۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

استقبال از مامان وبابا

ديشب خونه ما بوديم قرار شد كارايي كه قبل از اومدن مامان اينا بايد انجام بشه رو ليست كنيم قيمت هارو رو محاسبه كنيم دنگ بزاريم كارا انجام بشه.. داداشه كاغذ به دست مي گفت مي نوشت قيمتا رو حساب ميكرد.. هر قيمتي كه مي گفت همه سعي مي كردن يه جوري كمش كنن قيمت ها رو حساب كرديم قبل از اينكه تقسيم به تعدادكنيم شوهره ميگه از اين جا به بعدشو من بلدم... بديم من انجام بدم.. مي پرسيم چطوري؟ ميگه سن افراد هر خانوار رو جمع ميكنيم به همون قسمت هم دنگ ميديم...آخه جمع سن من و شوهره از همه كمتر ميشه..!!!!

پ.ن : در لارج بودن شوهره هيچ شك و شبهي براي كسي نيست.... در حدي كه ديشب به خاطره اينكه در دادن پول عجله نكردم.. كلي دعوام كرد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر