۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

پاي شيري!!!!!

ديروز شوهره گير داد بود به خواهرزاده بيچاره 4 ساله من هي يكي از پاهاشو مي گرفت مي گفت پاتو مي خوام در بيارم ..بعد به مامانش توضيح مي داد كه اينجوري بچه رو ادب مي كنم جلو بزرگتر پاشو دراز نكنه .. اينقدر هي به بچه گفت و يكم هم انجام داد.. كه تا بچه مي شنوه فرار مي كنه... جالبش اينجا بود كه رفتيم يكم خريد كنيم واسه شام بچه رو هم با خودمون برديم كل راه براي بچه توضيح مي داد كه پا مثل دندون شيري ميمونه بايد از جا بكنمش دوباره دربياد واگه خودش بيوفته دوباره در بياد كوتاه و بلند ميشه.... و كلي با زبون چرب و نرمش بچه رو راضي كرد پاشو در بياره.!!!
ولي بچه هم كم زرنگ نبود.... چون هر تاريخي كه شوهره مي گفت اون يه بهانه اي مي آورد...و اينقدر كشش داد تا رسيديم خونه... دوباره روز ازنو روزي از نو... دوباره از شوهره اصرار ار خواهرزاده انكار....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر