۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

افطار بر وزن افراط

مرده:
افطار خونه سینا اینا دعوت بودیم. من از همایش می یومدم کت و شلوارپوشیده بودم... خانوم رو هم جو گرفت یه مانتو پاییزی پوشید ، حالا هوا هم در حد خط استوا گرم و شرجی
تیپامون خوب بود اما نمی دونم چرا مردم اونجوری نگامون می کردن!!!
در هر صورت خیس عرق رسیدیم اونجا. افطاریم زدیم افراطی ، بعدشم آقا سینا دید ما انگار از اونجا تکون بوخور نیستیم گفت بیایین بریم دور بزنیم آب میوه بخوریم. به خودمون اومدیم دیدیم دم در خونه واستاده . ما میگیم چی شد؟ میگه دیگه حس آب میوه نیست . "خدا حافظ"!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر