۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

زندگیت به قیمت آب پرتقال

من خیلی اهل آب میوه هستم. مخصوصا آب پرتقال و آب لیمو. یعنی به قول تیرونیا (تهرونی ها) :"یه چی میگم ، یه چی میشنوی". این برادر خانومه سفارشی ، سه قبضه ماهم رگ خواب ما دستشه، میره و میاد میگه بیا بریم پیش ما چهار کیلو آب پرتقال خریدم، هی آب بگپریم هی بخوریم، هی آب بگیریم هی بخوریم. نصفشو ما میخوریم به قصد کشت نصفشم تو تنها بخور ته دلتو بگیره!

خلاصه دیشبم یکی از اون شبا بود، به بهونه اب پرتقال مارو کشید پایین (یعنی ما رو برد پایین خونه خودش!) که بشینیم با هم پی اس بازی کنیم. همینجوری که نشسته بودیم دیدم یهو زنه داد زد :"دزد! دزد!" یه سری چیزا هم از آشبزخونه داره جمع میکنه گرفته بغلش میخواد بیاد بیرون، برادر زنه نمیزاره! من اول فکر کردم دارن شوخی می کنن با هم یکم که قضیه شوخی ، شوخی ، جدی شد فهمیدم یه نفر یه سرویس خوشگل (انصافا خوشگل) قهوه خوری واسه مادر زنه آورده و مادر زنه هم اونو بخشیده به زنه. زنه هم اونو گذاشته لا جهازش. بعد برادر زنه رفته دم مادر زنه رو دیده به زور تو رو در بایسی اونا رو با هزار مکافات از زیر جهازای زنه کشیده بیرون آورده گذاشته خونش...

حالا زنه داد میزنه: "تو دزدی ..." و دو دستی سرویس و بغل کرده ول نمی کنه و برادر زنه هم میخنده میگه :"خجالت بکش... بیا آب پرتقال خریدم. واسط آب بگیرم بخور" و داره سرویس رو میکشه از بغل زنه بیاره بیرون. خلاصه قضیه که یکم بیخ پیدا کرد من با خودم فکر کردم اگه ما یه مدت بخواییم بریم مسافرت و کلید خونه رو بدیم دست برادر زنه چی میشه! فکرشو بکنین...

بر میگردیم میبینیم هیچی خونه نیست. دو تا چهار پایه وسط حاله با یه تلویزیون و یه پی اس تری; و برادر زنه و دوستاش هم دارن بعد از یه اسباب کشی حسابی خستگی در می کنن!

وقتی میگم:"وسایل خونه کجاست؟" میگه:"وسایل خودمون تکراری شده بود رد کردم وسایل شما رو بردم خونه خودم!" و وقتی اعتراض کنم میگه :"خجالت بکش... حالا بیخیال... بیا واست پرتقال آب بگیرم بخور!"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر