۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

حواس پرتي در حد بنز

بعد از يه روز كاري خيلي شلوغ زنگ ميزنم به شوهره كه بياد دنبالم بريم خونشون... برخلاف هميشه كه ميگفت فعلا كار دارم گفت هر وقت كه توبخواهي ميام....منم گفت خوب ساعت 3 بياد... منم مشغول ادامه كارام شدم.كه يهو ديدم ساعت 3:30 و از شوهره خبري نيست...زنگ زدم بهش ميگم نميومدي كه؟ميگه نيام چيه ميشه؟ ميگم يعني چي؟ ميگه خوب الان ميام... همينجا ميفهم حواسش پرت وداره به موضوعي فكر ميكنه..يعني كلا حواسش نيست و من مشغول كارم ميشم كه يهوشوهره زنگ ميزنه ميگه من دارم برميگردم ميام دنبالت..ميگم بر ميگردي؟!!! ميگه نزديكاي خونه بودم..يهو ديدم تو رو سوار نكردم.. دارم برميگردم دنبالت....

پ.ن: شركت من تو مسير خونه شوهره ايناست از اداره خودش...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر