۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

از ایشان به در رفته!

چندی است از احوالات ما دو (همان ما دو تا) زوج دل در گرو هم سپرده (همان عاشق) همین بس که مال (همان پول) اندر خورجین المالیه (همان کیف پول) نهاده ایم و از خرج کردن آن بریده ایم. هرچه ضعیفه (همان زنه) را گویم که :"ای بابا، بیخیال، چرا اینجوری می کنی!؟؟" می گوید :"نمی شه! تو همش ولخرجی می کنی، باید پس انداز کنیم!". همین اندوزیم اندوزیم (همان پس انداز کنیم پس انداز کنیم) در عرض دو هفته کلی پول از کف داده ایم. حالا از ایشان به در رفته ( همان از اینها گذشته) الزرت و من الزریتا (همان زرت و زرت) مراسم اهدا تحفه داریم. تولد، دندان افشان (!) و... همه هم کیسه کیسه از مالیه اندوخته ما از کف ما به در می برند و آن مال که ما با شامگاه شام به بیرون نرفتن و آب مرکبات در بیرون نخریدن اندوخته ایم، خرج لعب و لحو خویش می نمایند. چه خوش گفت شاعر که:

پول میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که جیب بی پول خواهد شد آشکارا

خانه نشستگانیم ای کارت عابر برخیز
شاید که رستورانی یا جای خوش هوا را

فی الحال همه هیچ، این اخوت المنزل (همان برادر زن) از زندگی ما از درون به برون نمی رود. کا نه (خونده میشه "که ان نه هو" بیسواد!) اجل معلق در هر مجالی ما را اسیر نموده (خفت نموده) و با اشاره انگشت مال القوت (پول زور) می ستاند. بعد هم جلوی همشیره خویش طوری رفتار می کند که انگار او خرج زندگی ما را می دهد.

حال به حتم الیقین با خود اندر جیب تعقل فرو رفته اید (کنایه بر در فکر فرو رفتن) که با این همه درد سر این چونین جلف نگاریندن مرسوله (همان پست) اندر این احوال نوشت (همان وبلاگ) به چه منظور است؟ نظر به بخت تاریک این حقیر ، ضعیفه اخوت المنزل (زنه برادر زنه) به خواندن این وبلاگ (همان احوال نوشت!) مبادرت داشته و شوی خود را نیز از چکیده ما وقع آگاه میسازد و پس از هر مرسوله تا چند ماه ما دو (البته من به تنهایی) باید پاسخگو باشیم که آن چه بود کردید و این چه بود نگاشتید. لذا اینجانب به امید اینکه اخوت المنزل حد آگاهیش از ادبیات فارسی قد نمی دهد و ضعیفت الاخوت المنزل حوصله اش را ندارد بخواند به این منوال نگاشتم تا شاید ما را فاقد التخیل (بیخیال) شوند. این چه بخت تاریکی است که هم اختیار خرج خود را نداریم هم قلم خود را هم این ما دو احوال نوشت را...!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر