۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

از کلم بروسلی تا جمشید هاشم پور

همانطور که از پست قبل پیداست پریشب (یعنی پنجشنبه شب) مصادف با شبه 22 بهمن و انقلاب مردم مصر به طور همزمان و پخش زنده دندان فشان برادر زاده زنه بود. البته نه در میدان التحریر مصر و نه در میدان آزادی بلکه طبیعتا منزل برادر زنه و پدر زنه. در این جشن مقادیر زیادی صوتی و حرکت در سطح تیم ملی رد و بدل شد که در زیر به برخی اشاره می کنم:
1-من همینجوری واستاده بودم عینه این مهمونای با شخصیت داشتم به نقش تیپ در اینچنین مراسمی فکر می کردم که ناگهان برگشتم با زن برادر زنه چشم تو چشم شدم ناگهانی چشمک زدم (ما باهم خیلی نزدیکیم و شوخی داریم) وقتی برگشتم زن برادر زنه رو دیدم! یه هو متوجه شدم طرف زن برادر زنه نبوده بلکه خواهرش بوده. حالا شما فکر کنین ما چه جوری این گندو جمع کردیم.
2-برادر زنه منو وسط جشن کشیده کنار میگه میثم زنگ زده یه چیزي گفت منم نفهمیدم چی گفت فقط تشکر کردم، حالا چیکار کنم؟! حالا ببین میخواد بیاد یا نمیخواد بیاد اگه نمیخواد بیاد من زنگ بزنم تشکرم پس بگیریم!
3-پدر زنه منو میفرسته که بیام یکم به جمع جوونا بگم مراعات کنن دیگه دیروقته، من تا میام تو اتاق همه دست و جیغ و صوت میزنن اصلا به حرف من نمیرسه هیچ باید وقتی از اتاق بیرون میومدم قیافه پدر زنه رو میدیدین!
4-زنه بهم زنگ زده میگه تو راه داری میایی پاکت هدیه پول بخر، من میشنوم پنج تا پاکت. وقتی میخرم میرسم زنه شروع میکنه به غر غر ، منم میگم خوب ایراد نداره پول هدیه رو پنج قسمت کن تو پنج تا پاکت بزار. الان مده!
5-موقع شامه همه گرم چپاول سفره و جبران بخشی از ضرر هدیه هایی که دادیم هستیم که یكي کلم بروکلی میزاره دهنش بیخیال میگه :"اوخه! بابای من کلم بروکلی خیلی دوست داره، اسمش براش سخته بجای کلم بروکلی میگه کلم بروسلی" یک آن تا شعاع 3 متری قهقهه همه بلند میشه. طرفم جا میخوره شروع میکنه قضیه رو جمع کردن. خلاصه بعد از اینکه جو آروم میشه من رو میکنم بهش میگم بابات به کلم سفید چی میگه؟ جمشید هاشم پور! دوباره قهقهه همه بلند میشه...
6-میثم با 4 ساعت تاخیر میاد مثلا میخواد تعامل برقرار کنه رو میکنه به زن برادر زنه میگه :"اوخه تبریک میگم و شروع میکنه بچه تو بغل زن برادر زنه رو ناز دادن و تبریک گفتن" (فکر کنین از زمان تولد تا حالا صد بار بچه رو دیده ، باهاش بازی کرده و بغلش کرده) . بعد از یه چند دقیقه که بچه رو با ناز دادن تو بغل زن برادر زنه ترکوند ، زن برادر زنه با یه نگاه عاقل در سفیهانه بهش نگاه کرد و گفت :"میثم جان، این پانیذ نیست، بچه یکی از مهموناست! تو واقعا نفهمیدی؟"، قیافه میثم موچاله شده بود در حد تیم ملی.

۲ نظر:

  1. دختر همونی که به بروکلی میگه بروسلی۲۴ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۱۲

    من 2 تا نکته رو یاداوری کنم که:
    1- من اصلا کلم بروسلی نمی خورم که بخوام در حال خوردن کلم بروسلی سوتی بابامو تعریف کنم..
    2-من به صورت کاملا داوطلبانه این موضوع رو افشا کردم و هرگز در صدد جمع کردن قضیه نبودم.:دی

    پاسخحذف
  2. دختر همونی که به بروکلی میگه بروسلی۲۴ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۱۵

    من 2 تا نکته رو یاداوری کنم که:
    1- من اصلا کلم بروسلی نمی خورم که بخوام در حال خوردن کلم بروسلی سوتی بابامو تعریف کنم..
    2-من به صورت کاملا داوطلبانه این موضوع رو افشا کردم و هرگز در صدد جمع کردن قضیه نبودم.:دی

    پاسخحذف